خاطیره‌لر دوراغی (حیکایه‌لر)، حسین واحدی‌نین اؤزل بلوقو Hüseyn vahidi-nin özəl bloqu - Hekayələr

یئنه ایل‌ بایرامی یئنه من!

یازار yazar :حسین واحدى
تاریخ:جمعه 4 دی 1394-07:19

دوباره عید‌ نوروز، باز من!

*حسین واحدی

از چند ماه قبل، منتظر عید نوروز بودم.  همش تو این فكر بودم كه، چی بخرم و نخرم؟ این كارهم بیشتر وقتمو می‌گرفت! وقتی تو خیابون راه می‌رفتم چشام تو كفشها، لباسها و مد روز مردم بود. حالا كجاشو بگم؟

قربون خدا برم، روزگار‌هم منو اینطوری زمین زده! یكی پیدا نشد بگه: آخه تو كار و زندگی نداری؟ اینم بگم، مردم هم بیكار نبودن! هركی به فكر مد خودش بود. خیلی‌ها هم دنبال تقلید از من بودن. اینا از منم فلك‌زده‌ترن!

الانم چند روزی از عید گذشته و فقط خاطراتش برام مونده. روز اول عید كه رفتیم خونه بابا‌بزرگ، عمو اینا هم اونجا بودن. زن‌عمو وقتی باهام احوال‌پرسی كرد، به رنگ پیراهنم گیر داد و مسخره كرد كه چرا زرد پوشیدی دیوونه!

بعد این حرف دیگه اون پیراهنو نپوشیدم. درست دو‌ ماه برا پیدا كردنش وقت گذاشته بودم!

براتون از كفشهام بگم! رفته بودیم خونه‌ی دایی‌اینا برا عید دیدنی. موقع بدرقه‌مون دایی گیر داد به كفشام كه چرا كفش دخترونه پوشیدم؟!

وقتی رسیدیم خونه اول كفشهارو به كنج راه‌پله پرت كردم!!

حالا به خودم می‌خندم كه چرا گذاشتم اینطوری دستم بندازن! 2-3ماه با مدم بازی كردم، كه چی بشه؟!  كه من شیك‌پوش‌ترین باشمو همه منو با انگشت نشون بدن؟!

نگو من چند وقتیه تو خواب عمیقی‌ام. ده روز از عید گذشته بود. صبح وقتی از خواب پاشدم و رفتم دست ‌و صورتمو بشورم، صورت داخل آیینه بهم گفت:

با مد بازی كردی و از باطنت خبردار نشدی! باز هم یك‌سال گذشت تو همان فرد سابق ماندی! اصلاً عوض نشدی! ای آدمیزدا بیدار شو و انسان باش!

 

 



یازی تورو :  



Related Posts Plugin for WordPress, Blogger...